مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
قدری مرا به سوز غـمت استحاله کن این ظـرف بیعـیار دلـم را پـیـاله کن شـاعـر شـدم غــزل بـنـویـسـم بـرای او آن لحظهای که رشتۀ فکرم گسسته شد همچون کـبوتران حرم دسته دسته شد صـبـح ازل نــوای لــبــم یـا رقــیـه بـود وقـتی مـیان فـکـر و خـیـالـم قـدم زده یعـنـی محـاسـبـات دلـم را به هـم زده باز این چه شورش است و که در اوج واهمه ست زیـبـاترین سـتارۀ حـیـدر، فـرشته بود آری، شبیه حضرت مادر، فرشته بود روح الامـین فـقـط در این خـانه میزند از مهر و عاطفه چه بگویم، لبالب است تـنهـا دلـیـل روشـنی راه مـذهب است زینب خودش که هر دو جهان مبتلای اوست با خـنـدهاش دو کار فـریـبـنـده میکـند دل را به آه قـدسـی خود زنـده میکند گـل در کـنـار هـاله احـساس دیـدنیست |